English    Türkçe    فارسی   

5
574-598

  • بر مکن پر را و دل بر کن ازو  ** زانک شرط این جهاد آمد عدو 
  • چون عدو نبود جهاد آمد محال  ** شهوتت نبود نباشد امتثال  575
  • صبر نبود چون نباشد میل تو  ** خصم چون نبود چه حاجت حیل تو 
  • هین مکن خود را خصی رهبان مشو  ** زانک عفت هست شهوت را گرو 
  • بی‌هوا نهی از هوا ممکن نبود  ** غازیی بر مردگان نتوان نمود 
  • انفقوا گفتست پس کسپی بکن  ** زانک نبود خرج بی‌دخل کهن 
  • گر چه آورد انفقوا را مطلق او  ** تو بخوان که اکسبوا ثم انفقوا  580
  • هم‌چنان چون شاه فرمود اصبروا  ** رغبتی باید کزان تابی تو رو 
  • پس کلوا از بهر دام شهوتست  ** بعد از آن لاتسرفوا آن عفتست 
  • چونک محمول به نبود لدیه  ** نیست ممکن بود محمول علیه 
  • چونک رنج صبر نبود مر ترا  ** شرط نبود پس فرو ناید جزا 
  • حبذا آن شرط و شادا آن جزا  ** آن جزای دل‌نواز جان‌فزا  585
  • در بیان آنک ثواب عمل عاشق از حق هم حق است 
  • عاشقان را شادمانی و غم اوست  ** دست‌مزد و اجرت خدمت هم اوست 
  • غیر معشوق ار تماشایی بود  ** عشق نبود هرزه سودایی بود 
  • عشق آن شعله‌ست کو چون بر فروخت  ** هرچه جز معشوق باقی جمله سوخت 
  • تیغ لا در قتل غیر حق براند  ** در نگر زان پس که بعد لا چه ماند 
  • ماند الا الله باقی جمله رفت  ** شاد باش ای عشق شرکت‌سوز زفت  590
  • خود همو بود آخرین و اولین  ** شرک جز از دیده‌ی احول مبین 
  • ای عجب حسنی بود جز عکس آن  ** نیست تن را جنبشی از غیر جان 
  • آن تنی را که بود در جان خلل  ** خوش نگردد گر بگیری در عسل 
  • این کسی داند که روزی زنده بود  ** از کف این جان جان جامی ربود 
  • وانک چشم او ندیدست آن رخان  ** پیش او جانست این تف دخان  595
  • چون ندید او عمر عبدالعزیز  ** پیش او عادل بود حجاج نیز 
  • چون ندید او مار موسی را ثبات  ** در حبال سحر پندارد حیات 
  • مرغ کو ناخورده است آب زلال  ** اندر آب شور دارد پر و بال