English    Türkçe    فارسی   

6
1008-1032

  • لب ببند اینجا و خر این سو مران  ** رفت این صدیق سوی آن خران 
  • حلقه در زد چو در را بر گشود  ** رفت بی‌خود در سرای آن جهود 
  • بی‌خود و سرمست و پر آتش نشست  ** از دهانش بس کلام تلخ جست  1010
  • کین ولی الله را چون می‌زنی  ** این چه حقدست ای عدو روشنی 
  • گر ترا صدقیست اندر دین خود  ** ظلم بر صادق دلت چون می‌دهد 
  • ای تو در دین جهودی ماده‌ای  ** کین گمان داری تو بر شه‌زاده‌ای 
  • در همه ز آیینه‌ی کژساز خود  ** منگر ای مردود نفرین ابد 
  • آنچ آن دم از لب صدیق جست  ** گر بگویم گم کنی تو پای و دست  1015
  • آن ینابیع الحکم هم‌چون فرات  ** از دهان او دوان از بی‌جهات 
  • هم‌چو از سنگی که آبی شد روان  ** نه ز پهلو مایه دارد نه از میان 
  • اسپر خود کرده حق آن سنگ را  ** بر گشاده آب مینارنگ را 
  • هم‌چنانک از چشمه‌ی چشم تو نور  ** او روان کردست بی‌بخل و فتور 
  • نه ز پیه آن مایه دارد نه ز پوست  ** روی‌پوشی کرد در ایجاد دوست  1020
  • در خلای گوش باد جاذبش  ** مدرک صدق کلام و کاذبش 
  • آن چه بادست اندر آن خرد استخوان  ** کو پذیرد حرف و صوت قصه‌خوان 
  • استخوان و باد روپوشست و بس  ** در دو عالم غیر یزدان نیست کس 
  • مستمع او قایل او بی‌احتجاب  ** زانک الاذنان من الراس ای مثاب 
  • گفت رحمت گر همی‌آید برو  ** زر بده بستانش ای اکرام‌خو  1025
  • از منش وا خر چو می‌سوزد دلت  ** بی‌منت حل نگردد مشکلت 
  • گفت صد خدمت کنم پانصد سجود  ** بنده‌ای دارم تن اسپید و جهود 
  • تن سپید و دل سیاهستش بگیر  ** در عوض ده تن سیاه و دل منیر 
  • پس فرستاد و بیاورد آن همام  ** بود الحق سخت زیبا آن غلام 
  • آنچنان که ماند حیران آن جهود  ** آن دل چون سنگش از جا رفت زود  1030
  • حالت صورت‌پرستان این بود  ** سنگشان از صورتی مومین بود 
  • باز کرد استیزه و راضی نشد  ** که برین افزون بده بی‌هیچ بد