English    Türkçe    فارسی   

6
1136-1160

  • سایسی کردی در آخر آن غلام  ** لیک سلطان سلاطین بنده نام 
  • آن امیر از حال بنده بی‌خبر  ** که نبودش جز بلیسانه نظر 
  • آب و گل می‌دید و در وی گنج نه  ** پنج و شش می‌دید و اصل پنج نه 
  • رنگ طین پیدا و نور دین نهان  ** هر پیمبر این چنین بد در جهان 
  • آن مناره دید و در وی مرغ نی  ** بر مناره شاه‌بازی پر فنی  1140
  • وان دوم می‌دید مرغی پرزنی  ** لیک موی اندر دهان مرغ نی 
  • وانک او ینظر به نور الله بود  ** هم ز مرغ و هم ز مو آگاه بود 
  • گفت آخر چشم سوی موی نه  ** تا نبینی مو بنگشاید گره 
  • آن یکی گل دید نقشین دو وحل  ** وآن دگر گل دید پر علم و عمل 
  • تن مناره علم و طاعت هم‌چو مرغ  ** خواه سیصد مرغ‌گیر و یا دو مرغ  1145
  • مرد اوسط مرغ‌بینست او و بس  ** غیر مرغی می‌نبیند پیش و پس 
  • موی آن نور نیست پنهان آن مرغ  ** هیچ عاریت نباشد کار او 
  • مرغ کان مویست درمنقار او ** هیچ عاریت نباشد کار او
  • علم او از جان او جوشد مدام  ** پیش او نه مستعار آمد نه وام 
  • رنجور شدن این هلال و بی‌خبری خواجه‌ی او از رنجوری او از تحقیر و ناشناخت و واقف شدن دل مصطفی علیه‌السلام از رنجوری و حال او و افتقاد و عیادت رسول علیه‌السلام این هلال را 
  • از قضا رنجور و ناخوش شد هلال  ** مصطفی را وحی شد غماز حال  1150
  • بد ز رنجوریش خواجه‌ش بی‌خبر  ** که بر او بد کساد و بی‌خطر 
  • خفته نه روز اندر آخر محسنی  ** هیچ کس از حال او آگاه نی 
  • آنک کس بود و شهنشاه کسان  ** عقل صد چون قلزمش هر جا رسان 
  • وحیش آمد رحم حق غم‌خوار شد  ** که فلان مشتاق تو بیمار شد 
  • مصطفی بهر هلال با شرف  ** رفت از بهر عیادت آن طرف  1155
  • در پی خورشید وحی آن مه دوان  ** وآن صحابه در پیش چون اختران 
  • ماه می‌گوید که اصحابی نجوم  ** للسری قدوه و للطاغی رجوم 
  • میر را گفتند که آن سلطان رسید  ** او ز شادی بی‌دل و جان برجهید 
  • برگمان آن ز شادی زد دو دست  ** کان شهنشه بهر او میر آمدست 
  • چون فرو آمد ز غرفه آن امیر  ** جان همی‌افشاند پامزد بشیر  1160