English    Türkçe    فارسی   

6
1159-1183

  • برگمان آن ز شادی زد دو دست  ** کان شهنشه بهر او میر آمدست 
  • چون فرو آمد ز غرفه آن امیر  ** جان همی‌افشاند پامزد بشیر  1160
  • پس زمین‌بوس و سلام آورد او  ** کرد رخ را از طرب چون ورد او 
  • گفت بسم‌الله مشرف کن وطن  ** تا که فردوسی شود این انجمن 
  • تا فزاید قصر من بر آسمان  ** که بدیدم قطب دوران زمان 
  • گفتش از بهر عتاب آن محترم  ** من برای دیدن تو نامدم 
  • گفت روحم آن تو خود روح چیست  ** هین بفرما کین تجشم بهر کیست  1165
  • تا شوم من خاک پای آن کسی  ** که به باغ لطف تستش مغرسی 
  • پس بگفتش کان هلال عرش کو  ** هم‌چو مهتاب از تواضع فرش کو 
  • آن شهی در بندگی پنهان شده  ** بهر جاسوسی به دنیا آمده 
  • تو مگو کو بنده و آخرجی ماست  ** این بدان که گنج در ویرانه‌هاست 
  • ای عجب چونست از سقم آن هلال  ** که هزاران بدر هستش پای‌مال  1170
  • گفت از رنجش مرا آگاه نیست  ** لیک روزی چند بر درگاه نیست 
  • صحبت او با ستور و استرست  ** سایس است و منزلش این آخرست 
  • در آمدن مصطفی علیه‌السلام از بهر عیادت هلال در ستورگاه آن امیر و نواختن مصطفی هلال را رضی الله عنه 
  • رفت پیغامبر به رغبت بهر او  ** اندر آخر وآمد اندر جست و جو 
  • بود آخر مظلم و زشت و پلید  ** وین همه برخاست چون الفت رسید 
  • بوی پیغامبر ببرد آن شیر نر  ** هم‌چنانک بوی یوسف را پدر  1175
  • موجب ایمان نباشد معجزات  ** بوی جنسیت کند جذب صفات 
  • معجزات از بهر قهر دشمنست  ** بوی جنسیت پی دل بردنست 
  • قهر گردد دشمن اما دوست نی  ** دوست کی گردد ببسته گردنی 
  • اندر آمد او ز خواب از بوی او  ** گفت سرگین‌دان درون زین گونه بو 
  • از میان پای استوران بدید  ** دامن پاک رسول بی‌ندید  1180
  • پس ز کنج آخر آمد غژغژان  ** روی بر پایش نهاد آن پهلوان 
  • پس پیمبر روی بر رویش نهاد  ** بر سر و بر چشم و رویش بوسه داد 
  • گفت یا ربا چه پنهان گوهری  ** ای غریب عرش چونی خوشتری