English    Türkçe    فارسی   

6
1276-1300

  • چون بسی می‌کرد فن و آن می‌فتاد  ** گفت صد لعنت بر آن ابلیس باد 
  • شد مصور آن زمان ابلیس زود  ** گفت ای قحبه‌ی قدید بی‌ورود 
  • من همه عمر این نیندیشیده‌ام  ** نه ز جز تو قحبه‌ای این دیده‌ام 
  • تخم نادر در فضیحت کاشتی  ** در جهان تو مصحفی نگذاشتی 
  • صد بلیسی تو خمیس اندر خمیس  ** ترک من گوی ای عجوزه‌ی دردبیس  1280
  • چند دزدی عشر از علم کتاب  ** تا شود رویت ملون هم‌چو سیب 
  • چند دزدی حرف مردان خدا  ** تا فروشی و ستانی مرحبا 
  • رنگ بر بسته ترا گلگون نکرد  ** شاخ بر بسته فن عرجون نکرد 
  • عاقبت چون چادر مرگت رسد  ** از رخت این عشرها اندر فتد 
  • چونک آید خیزخیزان رحیل  ** گم شود زان پس فنون قال و قیل  1285
  • عالم خاموشی آید پیش بیست  ** وای آنک در درون انسیش نیست 
  • صیقلی کن یک دو روزی سینه را  ** دفتر خود ساز آن آیینه را 
  • که ز سایه‌ی یوسف صاحب‌قران  ** شد زلیخای عجوز از سر جوان 
  • می‌شود مبدل به خورشید تموز  ** آن مزاح بارد برد العجوز 
  • می‌شود مبدل بسوز مریمی  ** شاخ لب خشکی به نخلی خرمی  1290
  • ای عجوزه چند کوشی با قضا  ** نقد جو اکنون رها کن ما مضی 
  • چون رخت را نیست در خوبی امید  ** خواه گلگونه نه و خواهی مداد 
  • حکایت آن رنجور کی طبیب درو اومید صحت ندید 
  • آن یکی رنجور شد سوی طبیب  ** گفت نبضم را فرو بین ای لبیب 
  • که ز نبض آگه شوی بر حال دل  ** که رگ دستست با دل متصل 
  • چونک دل غیبست خواهی زو مثال  ** زو بجو که با دلستش اتصال  1295
  • باد پنهانست از چشم ای امین  ** در غبار و جنبش برگش ببین 
  • کز یمینست او وزان یا از شمال  ** جنبش برگت بگوید وصف حال 
  • مستی دل را نمی‌دانی که کو  ** وصف او از نرگس مخمور جو 
  • چون ز ذات حق بعیدی وصف ذات  ** باز دانی از رسول و معجزات 
  • معجزاتی و کراماتی خفی  ** بر زند بر دل ز پیران صفی  1300