English    Türkçe    فارسی   

6
1318-1342

  • دوست گیری چیزها را از اثر  ** پس چرا ز آثاربخشی بی‌خبر 
  • از خیالی دوست گیری خلق را  ** چون نگیری شاه غرب و شرق را 
  • این سخن پایان ندارد ای قباد  ** حرص ما را اندرین پایان مباد  1320
  • رجوع به قصه‌ی رنجور 
  • باز گرد و قصه‌ی رنجور گو  ** با طبیب آگه ستارخو 
  • نبض او بگرفت و واقف شد ز حال  ** که امید صحت او بد محال 
  • گفت هر چت دل بخواهد آن بکن  ** تا رود از جسمت این رنج کهن 
  • هرچه خواهد خاطر تو وا مگیر  ** تا نگردد صبر و پرهیزت زحیر 
  • صبر و پرهیز این مرض را دان زیان  ** هرچه خواهد دل در آرش در میان  1325
  • این چنین رنجور را گفت ای عمو  ** حق تعالی اعملوا ما شتم 
  • گفت رو هین خیر بادت جان عم  ** من تماشای لب جو می‌روم 
  • بر مراد دل همی‌گشت او بر آب  ** تا که صحت را بیابد فتح باب 
  • بر لب جو صوفیی بنشسته بود  ** دست و رو می‌شست و پاکی می‌فزود 
  • او قفااش دید چون تخییلیی  ** کرد او را آرزوی سیلیی  1330
  • بر قفای صوفی حمزه‌پرست  ** راست می‌کرد از برای صفع دست 
  • کارزو را گر نرانم تا رود  ** آن طبیبم گفت کان علت شود 
  • سیلیش اندر برم در معرکه  ** زانک لا تلقوا بایدی تهلکه 
  • تهلکه‌ست این صبر و پرهیز ای فلان  ** خوش بکوبش تن مزن چون دیگران 
  • چون زدش سیلی برآمد یک طراق  ** گفت صوفی هی هی ای قواد عاق  1335
  • خواست صوفی تا دو سه مشتش زند  ** سبلت و ریشش یکایک بر کند 
  • خلق رنجور دق و بیچاره‌اند  ** وز خداع دیو سیلی باره‌اند 
  • جمله در ایذای بی‌جرمان حریص  ** در قفای همدگر جویان نقیص 
  • ای زننده بی‌گناهان را قفا  ** در قفای خود نمی‌بینی جزا 
  • ای هوا را طب خود پنداشته  ** بر ضعیفان صفع را بگماشته  1340
  • بر تو خندید آنک گفتت این دواست  ** اوست که آدم را به گندم رهنماست 
  • که خورید این دانه او دو مستعین  ** بهر دارو تا تکونا خالدین