English    Türkçe    فارسی   

6
1326-1350

  • این چنین رنجور را گفت ای عمو  ** حق تعالی اعملوا ما شتم 
  • گفت رو هین خیر بادت جان عم  ** من تماشای لب جو می‌روم 
  • بر مراد دل همی‌گشت او بر آب  ** تا که صحت را بیابد فتح باب 
  • بر لب جو صوفیی بنشسته بود  ** دست و رو می‌شست و پاکی می‌فزود 
  • او قفااش دید چون تخییلیی  ** کرد او را آرزوی سیلیی  1330
  • بر قفای صوفی حمزه‌پرست  ** راست می‌کرد از برای صفع دست 
  • کارزو را گر نرانم تا رود  ** آن طبیبم گفت کان علت شود 
  • سیلیش اندر برم در معرکه  ** زانک لا تلقوا بایدی تهلکه 
  • تهلکه‌ست این صبر و پرهیز ای فلان  ** خوش بکوبش تن مزن چون دیگران 
  • چون زدش سیلی برآمد یک طراق  ** گفت صوفی هی هی ای قواد عاق  1335
  • خواست صوفی تا دو سه مشتش زند  ** سبلت و ریشش یکایک بر کند 
  • خلق رنجور دق و بیچاره‌اند  ** وز خداع دیو سیلی باره‌اند 
  • جمله در ایذای بی‌جرمان حریص  ** در قفای همدگر جویان نقیص 
  • ای زننده بی‌گناهان را قفا  ** در قفای خود نمی‌بینی جزا 
  • ای هوا را طب خود پنداشته  ** بر ضعیفان صفع را بگماشته  1340
  • بر تو خندید آنک گفتت این دواست  ** اوست که آدم را به گندم رهنماست 
  • که خورید این دانه او دو مستعین  ** بهر دارو تا تکونا خالدین 
  • اوش لغزانید و او را زد قفا  ** آن قفا وا گشت و گشت این را جزا 
  • اوش لغزانید سخت اندر زلق  ** لیک پشت و دستگیرش بود حق 
  • کوه بود آدم اگر پر مار شد  ** کان تریاقست و بی‌اضرار شد  1345
  • تو که تریاقی نداری ذره‌ای  ** از خلاص خود چرایی غره‌ای 
  • آن توکل کو خلیلانه ترا  ** وآن کرامت چون کلیمت از کجا 
  • تا نبرد تیغت اسمعیل را  ** تا کنی شه‌راه قعر نیل را 
  • گر سعیدی از مناره اوفتید  ** بادش اندر جامه افتاد و رهید 
  • چون یقینت نیست آن بخت ای حسن  ** تو چرا بر باد دادی خویشتن  1350