English    Türkçe    فارسی   

6
1338-1362

  • جمله در ایذای بی‌جرمان حریص  ** در قفای همدگر جویان نقیص 
  • ای زننده بی‌گناهان را قفا  ** در قفای خود نمی‌بینی جزا 
  • ای هوا را طب خود پنداشته  ** بر ضعیفان صفع را بگماشته  1340
  • بر تو خندید آنک گفتت این دواست  ** اوست که آدم را به گندم رهنماست 
  • که خورید این دانه او دو مستعین  ** بهر دارو تا تکونا خالدین 
  • اوش لغزانید و او را زد قفا  ** آن قفا وا گشت و گشت این را جزا 
  • اوش لغزانید سخت اندر زلق  ** لیک پشت و دستگیرش بود حق 
  • کوه بود آدم اگر پر مار شد  ** کان تریاقست و بی‌اضرار شد  1345
  • تو که تریاقی نداری ذره‌ای  ** از خلاص خود چرایی غره‌ای 
  • آن توکل کو خلیلانه ترا  ** وآن کرامت چون کلیمت از کجا 
  • تا نبرد تیغت اسمعیل را  ** تا کنی شه‌راه قعر نیل را 
  • گر سعیدی از مناره اوفتید  ** بادش اندر جامه افتاد و رهید 
  • چون یقینت نیست آن بخت ای حسن  ** تو چرا بر باد دادی خویشتن  1350
  • زین مناره صد هزاران هم‌چو عاد  ** در فتادند و سر و سر باد داد 
  • سرنگون افتادگان را زین منار  ** می‌نگر تو صد هزار اندر هزار 
  • تو رسن‌بازی نمیدانی یقین  ** شکر پاها گوی و می‌رو بر زمین 
  • پر مساز از کاغذ و از که مپر  ** که در آن سودا بسی رفتست سر 
  • گرچه آن صوفی پر آتش شد ز خشم  ** لیک او بر عاقبت انداخت چشم  1355
  • اول صف بر کسی ماندم به کام  ** کو نگیرد دانه بیند بند دام 
  • حبذا دو چشم پایان بین راد  ** که نگه دارند تن را از فساد 
  • آن ز پایان‌دید احمد بود کو  ** دید دوزخ را همین‌جا مو به مو 
  • دید عرش و کرسی و جنات را  ** تا درید او پرده‌ی غفلات را 
  • گر همی‌خواهی سلامت از ضرر  ** چشم ز اول بند و پایان را نگر  1360
  • تا عدمها ار ببینی جمله هست  ** هستها را بنگری محسوس پست 
  • این ببین باری که هر کش عقل هست  ** روز و شب در جست و جوی نیستست