English    Türkçe    فارسی   

6
1587-1611

  • ذوق در غمهاست پی گم کرده‌اند  ** آب حیوان را به ظلمت برده‌اند 
  • بازگونه نعل در ره تا رباط  ** چشمها را چار کن در احتیاط 
  • چشمها را چار کن در اعتبار  ** یار کن با چشم خود دو چشم یار 
  • امرهم شوری بخوان اندر صحف  ** یار را باش و مگوش از ناز اف  1590
  • یار باشد راه را پشت و پناه  ** چونک نیکو بنگری یارست راه 
  • چونک در یاران رسی خامش نشین  ** اندر آن حلقه مکن خود را نگین 
  • در نماز جمعه بنگر خوش به هوش  ** جمله جمعند و یک‌اندیشه و خموش 
  • رختها را سوی خاموشی کشان  ** چون نشان جویی مکن خود را نشان 
  • گفت پیغامبر که در بحر هموم  ** در دلالت دان تو یاران را نجوم  1595
  • چشم در استارگان نه ره بجو  ** نطق تشویش نظر باشد مگو 
  • گر دو حرف صدق گویی ای فلان  ** گفت تیره در تبع گردد روان 
  • این نخواندی کالکلام ای مستهام  ** فی شجون حره جر الکلام 
  • هین مشو شارع در آن حرف رشد  ** که سخن زو مر سخن را می‌کشد 
  • نیست در ضبطت چو بگشادی دهان  ** از پی صافی شود تیره روان  1600
  • آنک معصوم ره وحی خداست  ** چون همه صافست بگشاید رواست 
  • زانک ما ینطق رسول بالهوی  ** کی هوا زاید ز معصوم خدا 
  • خویشتن را ساز منطیقی ز حال  ** تا نگردی هم‌چو من سخره‌ی مقال 
  • سال کردن آن صوفی قاضی را 
  • گفت صوفی چون ز یک کانست زر  ** این چرا نفعست و آن دیگر ضرر 
  • چونک جمله از یکی دست آمدست  ** این چرا هوشیار و آن مست آمدست  1605
  • چون ز یک دریاست این جوها روان  ** این چرا نوش است و آن زهر دهان 
  • چون همه انوار از شمس بقاست  ** صبح صادق صبح کاذب از چه خاست 
  • چون ز یک سرمه‌ست ناظر را کحل  ** از چه آمد راست‌بینی و حول 
  • چونک دار الضرب را سلطان خداست  ** نقد را چون ضرب خوب و نارواست 
  • چون خدا فرمود ره را راه من  ** این خفیر از چیست و آن یک راه‌زن  1610
  • از یک اشکم چون رسد حر و سفیه  ** چون یقین شد الولد سر ابیه