English    Türkçe    فارسی   

6
1688-1712

  • گفت صد خدمت کنم ای ذو وداد  ** در قبولش دست بر دیده نهاد 
  • پس بپیمود و بدید او روی کار  ** بعد از آن بگشاد لب را در فشار 
  • از حکایتهای میران دگر  ** وز کرمها و عطاء آن نفر  1690
  • وز بخیلان و ز تحشیراتشان  ** از برای خنده هم داد او نشان 
  • هم‌چو آتش کرد مقراضی برون  ** می‌برید و لب پر افسانه و فسون 
  • مضاحک گفتن درزی و ترک را از قوت خنده بسته شدن دو چشم تنگ او و فرصت یافتن درزی 
  • ترک خندیدن گرفت از داستان  ** چشم تنگش گشت بسته آن زمان 
  • پاره‌ای دزدید و کردش زیر ران  ** از جز حق از همه احیا نهان 
  • حق همی‌دید آن ولی ستارخوست  ** لیک چون از حد بری غماز اوست  1695
  • ترک را از لذت افسانه‌اش  ** رفت از دل دعوی پیشانه‌اش 
  • اطلس چه دعوی چه رهن چه  ** ترک سرمستست در لاغ اچی 
  • لابه کردش ترک کز بهر خدا  ** لاغ می‌گو که مرا شد مغتذا 
  • گفت لاغی خندمینی آن دغا  ** که فتاد از قهقهه او بر قفا 
  • پاره‌ای اطلس سبک بر نیفه زد  ** ترک غافل خوش مضاحک می‌مزد  1700
  • هم‌چنین بار سوم ترک خطا  ** گفت لاغی گوی از بهر خدا 
  • گفت لاغی خندمین‌تر زان دو بار  ** کرد او این ترک را کلی شکار 
  • چشم بسته عقل جسته مولهه  ** مست ترک مدعی از قهقهه 
  • پس سوم بار از قبا دزدید شاخ  ** که ز خنده‌ش یافت میدان فراخ 
  • چون چهارم بار آن ترک خطا  ** لاغ از آن استا همی‌کرد اقتضا  1705
  • رحم آمد بر وی آن استاد را  ** کرد در باقی فن و بیداد را 
  • گفت مولع گشت این مفتون درین  ** بی‌خبر کین چه خسارست و غبین 
  • بوسه‌افشان کرد بر استاد او  ** که بمن بهر خدا افسانه گو 
  • ای فسانه گشته و محو از وجود  ** چند افسانه بخواهی آزمود 
  • خندمین‌تر از تو هیچ افسانه نیست  ** بر لب گور خراب خویش ایست  1710
  • ای فرو رفته به گور جهل و شک  ** چند جویی لاغ و دستان فلک 
  • تا بکی نوشی تو عشوه‌ی این جهان  ** که نه عقلت ماند بر قانون نه جان