English    Türkçe    فارسی   

6
2132-2156

  • لیک یک یک را خدا محسوس کرد  ** تا که بیند نیز او که نیست مرد 
  • دیدش از دور و بخندید آن خدیو  ** گفت آن را مشنو ای مفتون دیو 
  • از ضمیر او بدانست آن جلیل  ** هم ز نور دل بلی نعم الدلیل 
  • خواند بر وی یک به یک آن ذوفنون  ** آنچ در ره رفت بر وی تا کنون  2135
  • بعد از آن در مشکل انکار زن  ** بر گشاد آن خوش‌سراینده دهن 
  • کان تحمل از هوای نفس نیست  ** آن خیال نفس تست آنجا مه‌ایست 
  • گرنه صبرم می‌کشیدی بار زن  ** کی کشیدی شیر نر بیگار من 
  • اشتران بختییم اندر سبق  ** مست و بی‌خود زیر محملهای حق 
  • من نیم در امر و فرمان نیم‌خام  ** تا بیندیشم من از تشنیع عام  2140
  • عام ما و خاص ما فرمان اوست  ** جان ما بر رو دوان جویان اوست 
  • فردی ما جفتی ما نه از هواست  ** جان ما چون مهره در دست خداست 
  • ناز آن ابله کشیم و صد چو او  ** نه ز عشق رنگ و نه سودای بو 
  • این قدر خود درس شاگردان ماست  ** کر و فر ملحمه‌ی ما تا کجاست 
  • تا کجا آنجا که جا را راه نیست  ** جز سنابرق مه الله نیست  2145
  • از همه اوهام و تصویرات دور  ** نور نور نور نور نور نور 
  • بهر تو ار پست کردم گفت و گو  ** تا بسازی با رفیق زشت‌خو 
  • تا کشی خندان و خوش بار حرج  ** از پی الصبر مفتاح الفرج 
  • چون بسازی با خسی این خسان  ** گردی اندر نور سنتها رسان 
  • که انبیا رنج خسان بس دیده‌اند  ** از چنین ماران بسی پیچیده‌اند  2150
  • چون مراد و حکم یزدان غفور  ** بود در قدمت تجلی و ظهور 
  • بی ز ضدی ضد را نتوان نمود  ** وان شه بی‌مثل را ضدی نبود 
  • حکمت در انی جاعل فی الارض خلیفة 
  • پس خلیفه ساخت صاحب‌سینه‌ای  ** تا بود شاهیش را آیینه‌ای 
  • بس صفای بی‌حدودش داد او  ** وانگه از ظلمت ضدش بنهاد او 
  • دو علم بر ساخت اسپید و سیاه  ** آن یکی آدم دگر ابلیس راه  2155
  • در میان آن دو لشکرگاه زفت  ** چالش و پیکار آنچ رفت رفت