English    Türkçe    فارسی   

6
2250-2274

  • چون نماند خاک و بودش جف کند  ** خاک سازد بحر او چون کف کند  2250
  • چون نماند بیشه و سر در کشد  ** بیشه‌ها از عین دریا سر کشد 
  • بهر این گفت آن خداوند فرج  ** حدثوا عن بحرنا اذ لا حرج 
  • باز گرد از بحر و رو در خشک نه  ** هم ز لعبت گو که کودک‌راست به 
  • تا ز لعبت اندک اندک در صبا  ** جانش گردد با یم عقل آشنا 
  • عقل از آن بازی همی‌یابد صبی  ** گرچه با عقلست در ظاهر ابی  2255
  • کودک دیوانه بازی کی کند  ** جزو باید تا که کل را فی کند 
  • رجوع کردن به قصه‌ی قبه و گنج 
  • نک خیال آن فقیرم بی‌ریا  ** عاجز آورد از بیا و از بیا 
  • بانگ او تو نشنوی من بشنوم  ** زانک در اسرار همراز ویم 
  • طالب گنجش مبین خود گنج اوست  ** دوست کی باشد به معنی غیر دوست 
  • سجده خود را می‌کند هر لحظه او  ** سجده پیش آینه‌ست از بهر رو  2260
  • گر بدیدی ز آینه او یک پشیز  ** بی‌خیالی زو نماندی هیچ چیز 
  • هم خیالاتش هم او فانی شدی  ** دانش او محو نادانی شدی 
  • دانشی دیگر ز نادانی ما  ** سر برآوردی عیان که انی انا 
  • اسجدوا لادم ندا آمد همی  ** که آدمید و خویش بینیدش دمی 
  • احولی از چشم ایشان دور کرد  ** تا زمین شد عین چرخ لاژورد  2265
  • لا اله گفت و الا الله گفت  ** گشت لا الا الله و وحدت شکفت 
  • آن حبیب و آن خلیل با رشد  ** وقت آن آمد که گوش ما کشد 
  • سوی چشمه که دهان زینها بشو  ** آنچ پوشیدیم از خلقان مگو 
  • ور بگویی خود نگردد آشکار  ** تو به قصد کشف گردی جرم‌دار 
  • لیک من اینک بریشان می‌تنم  ** قایل این سامع این هم منم  2270
  • صورت درویش و نقش گنج گو  ** رنج کیش‌اند این گروه از رنج گو 
  • چشمه‌ی راحت بریشان شد حرام  ** می‌خورند از زهر قاتل جام‌جام 
  • خاکها پر کرده دامن می‌کشند  ** تا کنند این چشمه‌ها را خشک‌بند 
  • کی شود این چشمه‌ی دریامدد  ** مکتنس زین مشت خاک نیک و بد