English    Türkçe    فارسی   

6
2299-2323

  • خود نه من می‌مانم و نه آن هنر  ** تن چو مرداری فتاده بی‌خبر 
  • تا سحر جمله شب آن شاه علی  ** خود همی‌گوید الستی و بلی  2300
  • کو بلی‌گو جمله را سیلاب برد  ** یا نهنگی خورد کل را کرد و مرد 
  • صبح‌دم چون تیغ گوهردار خود  ** از نیام ظلمت شب بر کند 
  • آفتاب شرق شب را طی کند  ** از نهنگ آن خورده‌ها را قی کند 
  • رسته چون یونس ز معده‌ی آن نهنگ  ** منتشر گردیم اندر بو و رنگ 
  • خلق چون یونس مسبح آمدند  ** کاندر آن ظلمات پر راحت شدند  2305
  • هر یکی گوید به هنگام سحر  ** چون ز بطن حوت شب آید به در 
  • کای کریمی که در آن لیل وحش  ** گنج رحمت بنهی و چندین چشش 
  • چشم تیز و گوش تازه تن سبک  ** از شب هم‌چون نهنگ ذوالحبک 
  • از مقامات وحش‌رو زین سپس  ** هیچ نگریزیم ما با چون تو کس 
  • موسی آن را نار دید و نور بود  ** زنگیی دیدیم شب را حور بود  2310
  • بعد ازین ما دیده خواهیم از تو بس  ** تا نپوشد بحر را خاشاک و خس 
  • ساحران را چشم چون رست از عمی  ** کف‌زنان بودند بی‌این دست و پا 
  • چشم‌بند خلق جز اسباب نیست  ** هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیست 
  • لیک حق اصحابنا اصحاب را  ** در گشاد و برد تا صدر سرا 
  • با کفش نامستحق و مستحق  ** معتقان رحمت‌اند از بند رق  2315
  • در عدم ما مستحقان کی بدیم  ** که برین جان و برین دانش زدیم 
  • ای بکرده یار هر اغیار را  ** وی بداده خلعت گل خار را 
  • خاک ما را ثانیا پالیز کن  ** هیچ نی را بار دیگر چیز کن 
  • این دعا تو امر کردی ز ابتدا  ** ورنه خاکی را چه زهره‌ی این بدی 
  • چون دعامان امر کردی ای عجاب  ** این دعای خویش را کن مستجاب  2320
  • شب شکسته کشتی فهم و حواس  ** نه امیدی مانده نه خوف و نه یاس 
  • برده در دریای رحمت ایزدم  ** تا ز چه فن پر کند بفرستدم 
  • آن یکی را کرده پر نور جلال  ** وآن دگر را کرده پر وهم و خیال