English    Türkçe    فارسی   

6
2312-2336

  • ساحران را چشم چون رست از عمی  ** کف‌زنان بودند بی‌این دست و پا 
  • چشم‌بند خلق جز اسباب نیست  ** هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیست 
  • لیک حق اصحابنا اصحاب را  ** در گشاد و برد تا صدر سرا 
  • با کفش نامستحق و مستحق  ** معتقان رحمت‌اند از بند رق  2315
  • در عدم ما مستحقان کی بدیم  ** که برین جان و برین دانش زدیم 
  • ای بکرده یار هر اغیار را  ** وی بداده خلعت گل خار را 
  • خاک ما را ثانیا پالیز کن  ** هیچ نی را بار دیگر چیز کن 
  • این دعا تو امر کردی ز ابتدا  ** ورنه خاکی را چه زهره‌ی این بدی 
  • چون دعامان امر کردی ای عجاب  ** این دعای خویش را کن مستجاب  2320
  • شب شکسته کشتی فهم و حواس  ** نه امیدی مانده نه خوف و نه یاس 
  • برده در دریای رحمت ایزدم  ** تا ز چه فن پر کند بفرستدم 
  • آن یکی را کرده پر نور جلال  ** وآن دگر را کرده پر وهم و خیال 
  • گر بخویشم هیچ رای و فن بدی  ** رای و تدبیرم به حکم من بدی 
  • شب نرفتی هوش بی‌فرمان من  ** زیر دام من بدی مرغان من  2325
  • بودمی آگه ز منزلهای جان  ** وقت خواب و بیهشی و امتحان 
  • چون کفم زین حل و عقد او تهیست  ** ای عجب این معجبی من ز کیست 
  • دیده را نادیده خود انگاشتم  ** باز زنبیل دعا برداشتم 
  • چون الف چیزی ندارم ای کریم  ** جز دلی دلتنگ‌تر از چشم میم 
  • این الف وین میم ام بود ماست  ** میم ام تنگست الف زو نر گداست  2330
  • آن الف چیزی ندارد غافلیست  ** میم دلتنگ آن زمان عاقلیست 
  • در زمان بیهشی خود هیچ من  ** در زمان هوش اندر پیچ من 
  • هیچ دیگر بر چنین هیچی منه  ** نام دولت بر چنین پیچی منه 
  • خود ندارم هیچ به سازد مرا  ** که ز وهم دارم است این صد عنا 
  • در ندارم هم تو داراییم کن  ** رنج دیدم راحت‌افزاییم کن  2335
  • هم در آب دیده عریان بیستم  ** بر در تو چونک دیده نیستم