English    Türkçe    فارسی   

6
2359-2383

  • هم‌چو کنعان کو ز ننگ نوح رفت  ** بر فراز قله‌ی آن کوه زفت 
  • هرچه افزون‌تر همی‌جست او خلاص  ** سوی که می‌شد جداتر از مناص  2360
  • هم‌چو این درویش بهر گنج و کان  ** هر صباحی سخت‌تر جستی کمان 
  • هر کمانی کو گرفتی سخت‌تر  ** بود از گنج و نشان بدبخت‌تر 
  • این مثل اندر زمانه جانی است  ** جان نادانان به رنج ارزانی است 
  • زانک جاهل ننگ دارد ز اوستاد  ** لاجرم رفت و دکانی نو گشاد 
  • آن دکان بالای استاد ای نگار  ** گنده و پر کزدمست و پر ز مار  2365
  • زود ویران کن دکان و بازگرد  ** سوی سبزه و گلبنان و آب‌خورد 
  • نه چو کنعان کو ز کبر و ناشناخت  ** از که عاصم سفینه‌ی فوز ساخت 
  • علم تیراندازیش آمد حجاب  ** وان مراد او را بده حاضر به جیب 
  • ای بسا علم و ذکاوات و فطن  ** گشته ره‌رو را چو غول و راه‌زن 
  • بیشتر اصحاب جنت ابلهند  ** تا ز شر فیلسوفی می‌رهند  2370
  • خویش را عریان کن از فضل و فضول  ** تا کند رحمت به تو هر دم نزول 
  • زیرکی ضد شکستست و نیاز  ** زیرکی بگذار و با گولی‌بساز 
  • زیرکی دان دام برد و طمع و گاز  ** تا چه خواهد زیرکی را پاک‌باز 
  • زیرکان با صنعتی قانع شده  ** ابلهان از صنع در صانع شده 
  • زانک طفل خرد را مادر نهار  ** دست و پا باشد نهاده بر کنار  2375
  • حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود 
  • یک حکایت بشنو اینجا ای پسر  ** تا نگردی ممتحن اندر هنر 
  • آن جهود و مومن و ترسا مگر  ** همرهی کردند با هم در سفر 
  • با دو گمره همره آمد مومنی  ** چون خرد با نفس و با آهرمنی 
  • مرغزی و رازی افتند از سفر  ** همره و هم‌سفره پیش هم‌دگر 
  • در قفص افتند زاغ و جغد و باز  ** جفت شد در حبس پاک و بی‌نماز  2380
  • کرده منزل شب به یک کاروانسرا  ** اهل شرق و اهل غرب و ما ورا 
  • مانده در کاروانسرا خرد و شگرف  ** روزها با هم ز سرما و ز برف 
  • چون گشاده شد ره و بگشاد بند  ** بسکلند و هر یکی جایی روند