English    Türkçe    فارسی   

6
244-268

  • سلسله‌ی زرین بدید و غره گشت  ** ماند در سوراخ چاهی جان ز دشت 
  • صورتش جنت به معنی دوزخی  ** افعیی پر زهر و نقشش گل رخی  245
  • گرچه مؤمن را سقر ندهد ضرر  ** لیک هم بهتر بود زانجا گذر 
  • گرچه دوزخ دور دارد زو نکال  ** لیک جنت به ورا فی کل حال 
  • الحذر ای ناقصان زین گلرخی  ** که بگاه صحبت آمد دوزخی 
  • حکایت غلام هندو کی به خداوندزاده‌ی خود پنهان هوای آورده بود چون دختر را با مهتر زاده‌ای عقد کردند غلام خبر یافت رنجور شد و می‌گداخت و هیچ طبیب علت او را در نمی‌یافت و او را زهره‌ی گفتن نه 
  • خواجه‌ای را بود هندو بنده‌ای  ** پروریده کرده او را زنده‌ای 
  • علم و آدابش تمام آموخته  ** در دلش شمع هنر افروخته  250
  • پروریدش از طفولیت به ناز  ** در کنار لطف آن اکرام‌ساز 
  • بود هم این خواجه را خوش دختری  ** سیم‌اندامی گشی خوش‌گوهری 
  • چون مراهق گشت دختر طالبان  ** بذل می‌کردند کابین گران 
  • می‌رسیدش از سوی هر مهتری  ** بهر دختر دم به دم خوزه‌گری 
  • گفت خواجه مال را نبود ثبات  ** روز آید شب رود اندر جهات  255
  • حسن صورت هم ندارد اعتبار  ** که شود رخ زرد از یک زخم خار 
  • سهل باشد نیز مهترزادگی  ** که بود غره به مال و بارگی 
  • ای بسا مهتربچه کز شور و شر  ** شد ز فعل زشت خود ننگ پدر 
  • پر هنر را نیز اگر باشد نفیس  ** کم پرست و عبرتی گیر از بلیس 
  • علم بودش چون نبودش عشق دین  ** او ندید از آدم الا نقش طین  260
  • گرچه دانی دقت علم ای امین  ** زانت نگشاید دو دیده‌ی غیب‌بین 
  • او نبیند غیر دستاری و ریش  ** از معرف پرسد از بیش و کمیش 
  • عارفا تو از معرف فارغی  ** خود همی‌بینی که نور بازغی 
  • کار تقوی دارد و دین و صلاح  ** که ازو باشد بدو عالم فلاح 
  • کرد یک داماد صالح اختیار  ** که بد او فخر همه خیل و تبار  265
  • پس زنان گفتند او را مال نیست  ** مهتری و حسن و استقلال نیست 
  • گفت آنها تابع زهدند و دین  ** بی‌زر او گنجیست بر روی زمین 
  • چون به جد تزویج دختر گشت فاش  ** دست پیمان و نشانی و قماش