English    Türkçe    فارسی   

6
2667-2691

  • بر لب جو من ترا نعره‌زنان  ** نشنوی در آب ناله‌ی عاشقان 
  • من بدین وقت معین ای دلیر  ** می‌نگردم از محاکات تو سیر 
  • پنج وقت آمد نماز و رهنمون  ** عاشقان را فی صلاة دائمون 
  • نه به پنج آرام گیرد آن خمار  ** که در آن سرهاست نی پانصد هزار  2670
  • نیست زر غبا وظیفه‌ی عاشقان  ** سخت مستسقیست جان صادقان 
  • نیست زر غبا وظیفه‌ی ماهیان  ** زانک بی‌دریا ندارند انس جان 
  • آب این دریا که هایل بقعه‌ایست  ** با خمار ماهیان خود جرعه‌ایست 
  • یک دم هجران بر عاشق چو سال  ** وصل سالی متصل پیشش خیال 
  • عشق مستسقیست مستسقی‌طلب  ** در پی هم این و آن چون روز و شب  2675
  • روز بر شب عاشقست و مضطرست  ** چون ببینی شب برو عاشق‌ترست 
  • نیستشان از جست‌وجو یک لحظه‌ایست  ** از پی همشان یکی دم ایست نیست 
  • این گرفته پای آن آن گوش این  ** این بر آن مدهوش و آن بی‌هوش این 
  • در دل معشوق جمله عاشق است  ** در دل عذرا همیشه وامق است 
  • در دل عاشق به جز معشوق نیست  ** در میانشان فارق و فاروق نیست  2680
  • بر یکی اشتر بود این دو درا  ** پس چه زر غبا بگنجد این دو را 
  • هیچ کس با خویش زر غبا نمود  ** هیچ کس با خود به نوبت یار بود 
  • آن یکیی نه که عقلش فهم کرد  ** فهم این موقوف شد بر مرگ مرد 
  • ور به عقل ادراک این ممکن بدی  ** قهر نفس از بهر چه واجب شدی 
  • با چنان رحمت که دارد شاه هش  ** بی‌ضرورت چون بگوید نفس کش  2685
  • مبالغه کردن موش در لابه و زاری و وصلت جستن از چغز آبی 
  • گفت کای یار عزیز مهرکار  ** من ندارم بی‌رخت یک‌دم قرار 
  • روز نور و مکسب و تابم توی  ** شب قرار و سلوت و خوابم توی 
  • از مروت باشد ار شادم کنی  ** وقت و بی‌وقت از کرم یادم کنی 
  • در شبان‌روزی وظیفه‌ی چاشتگاه  ** راتبه کردی وصال ای نیک‌خواه 
  • پانصد استسقاستم اندر جگر  ** با هر استسقا قرین جوع البقر  2690
  • بی‌نیازی از غم من ای امیر  ** ده زکات جاه و بنگر در فقیر