English    Türkçe    فارسی   

6
2679-2703

  • در دل معشوق جمله عاشق است  ** در دل عذرا همیشه وامق است 
  • در دل عاشق به جز معشوق نیست  ** در میانشان فارق و فاروق نیست  2680
  • بر یکی اشتر بود این دو درا  ** پس چه زر غبا بگنجد این دو را 
  • هیچ کس با خویش زر غبا نمود  ** هیچ کس با خود به نوبت یار بود 
  • آن یکیی نه که عقلش فهم کرد  ** فهم این موقوف شد بر مرگ مرد 
  • ور به عقل ادراک این ممکن بدی  ** قهر نفس از بهر چه واجب شدی 
  • با چنان رحمت که دارد شاه هش  ** بی‌ضرورت چون بگوید نفس کش  2685
  • مبالغه کردن موش در لابه و زاری و وصلت جستن از چغز آبی 
  • گفت کای یار عزیز مهرکار  ** من ندارم بی‌رخت یک‌دم قرار 
  • روز نور و مکسب و تابم توی  ** شب قرار و سلوت و خوابم توی 
  • از مروت باشد ار شادم کنی  ** وقت و بی‌وقت از کرم یادم کنی 
  • در شبان‌روزی وظیفه‌ی چاشتگاه  ** راتبه کردی وصال ای نیک‌خواه 
  • پانصد استسقاستم اندر جگر  ** با هر استسقا قرین جوع البقر  2690
  • بی‌نیازی از غم من ای امیر  ** ده زکات جاه و بنگر در فقیر 
  • این فقیر بی‌ادب نا درخورست  ** لیک لطف عام تو زان برترست 
  • می‌نجوید لطف عام تو سند  ** آفتابی بر حدثها می‌زند 
  • نور او را زان زیانی نابده  ** وان حدث از خشکیی هیزم شده 
  • تا حدث در گلخنی شد نور یافت  ** در در و دیوار حمامی بتافت  2695
  • بود آلایش شد آرایش کنون  ** چون برو بر خواند خورشید آن فسون 
  • شمس هم معده‌ی زمین را گرم کرد  ** تا زمین باقی حدثها را بخورد 
  • جزو خاکی گشت و رست از وی نبات  ** هکذا یمحو الاله السیات 
  • با حدث که بترینست این کند  ** کش نبات و نرگس و نسرین کند 
  • تا به نسرین مناسک در وفا  ** حق چه بخشد در جزا و در عطا  2700
  • چون خبیثان را چنین خلعت دهد  ** طیبین را تا چه بخشد در رصد 
  • آن دهد حقشان که لا عین رات  ** که نگنجد در زبان و در لغت 
  • ما کییم این را بیا ای یار من  ** روز من روشن کن از خلق حسن