English    Türkçe    فارسی   

6
2820-2844

  • آن یکی گفت ای گروه فن‌فروش  ** هست خاصیت مرا اندر دو گوش  2820
  • که بدانم سگ چه می‌گوید به بانگ  ** قوم گفتندش ز دیناری دو دانگ 
  • آن دگر گفت ای گروه زرپرست  ** جمله خاصیت مرا چشم اندرست 
  • هر که را شب بینم اندر قیروان  ** روز بشناسم من او را بی‌گمان 
  • گفت یک خاصیتم در بازو است  ** که زنم من نقبها با زور دست 
  • گفت یک خاصیتم در بینی است  ** کار من در خاکها بوبینی است  2825
  • سرالناس معادن داد دست  ** که رسول آن را پی چه گفته است 
  • من ز خاک تن بدانم کاندر آن  ** چند نقدست و چه دارد او ز کان 
  • در یکی کان زر بی‌اندازه درج  ** وان دگر دخلش بود کمتر ز خرج 
  • هم‌چو مجنون بو کنم من خاک را  ** خاک لیلی را بیابم بی‌خطا 
  • بو کنم دانم ز هر پیراهنی  ** گر بود یوسف و گر آهرمنی  2830
  • هم‌چو احمد که برد بو از یمن  ** زان نصیبی یافت این بینی من 
  • که کدامین خاک همسایه‌ی زرست  ** یا کدامین خاک صفر و ابترست 
  • گفت یک نک خاصیت در پنجه‌ام  ** که کمندی افکنم طول علم 
  • هم‌چو احمد که کمند انداخت جانش  ** تا کمندش برد سوی آسمانش 
  • گفت حقش ای کمندانداز بیت  ** آن ز من دان ما رمیت اذ رمیت  2835
  • پس بپرسیدند زان شه کای سند  ** مر ترا خاصیت اندر چه بود 
  • گفت در ریشم بود خاصیتم  ** که رهانم مجرمان را از نقم 
  • مجرمان را چون به جلادان دهند  ** چون بجنبد ریش من زیشان رهند 
  • چون بجنبانم به رحمت ریش را  ** طی کنند آن قتل و آن تشویش را 
  • قوم گفتندش که قطب ما توی  ** که خلاص روز محنتمان شوی  2840
  • بعد از آن جمله به هم بیرون شدند ** سوی قصرآن شه میمون شدند
  • چون سگی بانگی بزد از سوی راست  ** گفت می‌گوید که سلطان با شماست 
  • خاک بو کرد آن دگر از ربوه‌ای  ** گفت این هست از وثاق بیوه‌ای 
  • پس کمند انداخت استاد کمند  ** تا شدند آن سوی دیوار بلند