English    Türkçe    فارسی   

6
2847-2871

  • بس زر و زربفت و گوهرهای زفت  ** قوم بردند و نهان کردند تفت 
  • شه معین دید منزل‌گاهشان  ** حلیه و نام و پناه و راهشان 
  • خویش را دزدید ازیشان بازگشت  ** روز در دیوان بگفت آن سرگذشت 
  • پس روان گشتند سرهنگان مست  ** تا که دزدان را گرفتند و ببست  2850
  • دست‌بسته سوی دیوان آمدند  ** وز نهیب جان خود لرزان شدند 
  • چونک استادند پیش تخت شاه  ** یار شبشان بود آن شاه چو ماه 
  • آنک چشمش شب بهرکه انداختی  ** روز دیدی بی شکش بشناختی 
  • شاه را بر تخت دید و گفت این  ** بود با ما دوش شب‌گرد و قرین 
  • آنک چندین خاصیت در ریش اوست  ** این گرفت ما هم از تفتیش اوست  2855
  • عارف شه بود چشمش لاجرم  ** بر گشاد از معرفت لب با حشم 
  • گفت و هو معکم این شاه بود  ** فعل ما می‌دید و سرمان می‌شنود 
  • چشم من ره برد شب شه را شناخت  ** جمله شب با روی ماهش عشق باخت 
  • امت خود را بخواهم من ازو  ** کو نگرداند ز عارف هیچ رو 
  • چشم عارف دان امان هر دو کون  ** که بدو یابید هر بهرام عون  2860
  • زان محمد شافع هر داغ بود  ** که ز جز شه چشم او مازاغ بود 
  • در شب دنیا که محجوبست شید  ** ناظر حق بود و زو بودش امید 
  • از الم نشرح دو چشمش سرمه یافت  ** دید آنچ جبرئیل آن بر نتافت 
  • مر یتیمی را که سرمه حق کشد  ** گردد او در یتیم با رشد 
  • نور او بر ذره‌ها غالب شود  ** آن‌چنان مطلوب را طالب شود  2865
  • در نظر بودش مقامات العباد  ** لاجرم نامش خدا شاهد نهاد 
  • آلت شاهد زبان و چشم تیز  ** که ز شب‌خیزش ندارد سر گریز 
  • گر هزاران مدعی سر بر زند  ** گوش قاضی جانب شاهد کند 
  • قاضیان را در حکومت این فنست  ** شاهد ایشان را دو چشم روشنست 
  • گفت شاهد زان به جای دیده است  ** کو بدیده‌ی بی‌غرض سر دیده است  2870
  • مدعی دیده‌ست اما با غرض  ** پرده باشد دیده‌ی دل را غرض