English    Türkçe    فارسی   

6
2875-2899

  • در دلش خورشید چون نوری نشاند  ** پیشش اختر را مقادیری نماند  2875
  • پس بدید او بی‌حجاب اسرار را  ** سیر روح مومن و کفار را 
  • در زمین حق را و در چرخ سمی  ** نیست پنهان‌تر ز روح آدمی 
  • باز کرد از رطب و یابس حق نورد  ** روح را من امر ربی مهر کرد 
  • پس چو دید آن روح را چشم عزیز  ** پس برو پنهان نماند هیچ چیز 
  • شاهد مطلق بود در هر نزاع  ** بشکند گفتش خمار هر صداع  2880
  • نام حق عدلست و شاهد آن اوست  ** شاهد عدلست زین رو چشم دوست 
  • منظر حق دل بود در دو سرا  ** که نظر در شاهد آید شاه را 
  • عشق حق و سر شاهدبازیش  ** بود مایه‌ی جمله پرده‌سازیش 
  • پس از آن لولاک گفت اندر لقا  ** در شب معراج شاهدباز ما 
  • این قضا بر نیک و بد حاکم بود  ** بر قضا شاهد نه حاکم می‌شود  2885
  • شد اسیر آن قضا میر قضا  ** شاد باش ای چشم‌تیز مرتضی 
  • عارف از معروف بس درخواست کرد  ** کای رقیب ما تو اندر گرم و سرد 
  • ای مشیر ما تو اندر خیر و شر  ** از اشارتهات دل‌مان بی‌خبر 
  • ای یرانا لانراه روز و شب  ** چشم‌بند ما شده دید سبب 
  • چشم من از چشم‌ها بگزیده شد  ** تا که در شب آفتابم دیده شد  2890
  • لطف معروف تو بود آن ای بهی  ** پس کمال البر فی اتمامه 
  • یا رب اتمم نورنا فی الساهره  ** وانجنا من مفضحات قاهره 
  • یار شب را روز مهجوری مده  ** جان قربت‌دیده را دوری مده 
  • بعد تو مرگیست با درد و نکال  ** خاصه بعدی که بود بعد الوصال 
  • آنک دیدستت مکن نادیده‌اش  ** آب زن بر سبزه‌ی بالیده‌اش  2895
  • من نکردم لا ابالی در روش  ** تو مکن هم لاابالی در خلش 
  • هین مران از روی خود او را بعید  ** آنک او یک‌باره آن روی تو دید 
  • دید روی جز تو شد غل گلو  ** کل شیء ما سوی الله باطل 
  • باطل‌اند و می‌نمایندم رشد  ** زانک باطل باطلان را می‌کشد