English    Türkçe    فارسی   

6
2996-3020

  • چون نهد در زن خدا خوی نری  ** طالب زن گردد آن زن سعتری 
  • چون نهد در تو صفات جبرئیل  ** هم‌چو فرخی بر هواجویی سبیل 
  • منتظر بنهاده دیده در هوا  ** از زمین بیگانه عاشق بر سما 
  • چون نهد در تو صفت‌های خری  ** صد پرت گر هست بر آخر پری 
  • از پی صورت نیامد موش خوار  ** از خبیثی شد زبون موش‌خوار  3000
  • طعمه‌جوی و خاین و ظلمت‌پرست  ** از پنیر و فستق و دوشاب مست 
  • باز اشهب را چو باشد خوی موش  ** ننگ موشان باشد و عار وحوش 
  • خوی آن هاروت و ماروت ای پسر  ** چون بگشت و دادشان خوی بشر 
  • در فتادند از لنحن الصافون  ** در چه بابل ببسته سرنگون 
  • لوح محفوظ از نظرشان دور شد  ** لوح ایشان ساحر و مسحور شد  3005
  • پر همان و سر همان هیکل همان  ** موسیی بر عرش و فرعونی مهان 
  • در پی خو باش و با خوش‌خو نشین  ** خوپذیری روغن گل را ببین 
  • خاک گور از مرد هم یابد شرف  ** تا نهد بر گور او دل روی و کف 
  • خاک از همسایگی جسم پاک  ** چون مشرف آمد و اقبال‌ناک 
  • پس تو هم الجار ثم الدار گو  ** گر دلی داری برو دلدار جو  3010
  • خاک او هم‌سیرت جان می‌شود  ** سرمه‌ی چشم عزیزان می‌شود 
  • ای بسا در گور خفته خاک‌وار  ** به ز صد احیا به نفع و انتشار 
  • سایه برده او و خاکش سایه‌مند  ** صد هزاران زنده در سایه‌ی ویند 
  • داستان آن مرد کی وظیفه داشت از محتسب تبریز و وامها کرده بود بر امید آن وظیفه و او را خبر نه از وفات او حاصل از هیچ زنده‌ای وام او گزارده نشد الا از محتسب متوفی گزارده شد چنانک گفته‌اند لیس من مات فاستراح بمیت انما المیت میت الاحیاء 
  • آن یکی درویش ز اطراف دیار  ** جانب تبریز آمد وامدار 
  • نه هزارش وام بد از زر مگر  ** بود در تبریز بدرالدین عمر  3015
  • محتسب بد او به دل بحر آمده  ** هر سر مویش یکی حاتم‌کده 
  • حاتم ار بودی گدای او شدی  ** سر نهادی خاک پای او شدی 
  • گر بدادی تشنه را بحری زلال  ** در کرم شرمنده بودی زان نوال 
  • ور بکردی ذره‌ای را مشرقی  ** بودی آن در همتش نالایقی 
  • بر امید او بیامد آن غریب  ** کو غریبان را بدی خویش و نسیب  3020