English    Türkçe    فارسی   

6
311-335

  • آمد از حمام در گردک فسوس  ** پیش او بنشست دختر چون عروس 
  • مادرش آنجا نشسته پاسبان  ** که نباید کو کند روز امتحان 
  • ساعتی در وی نظر کرد از عناد  ** آنگهان با هر دو دستش ده بداد 
  • گفت کس را خود مبادا اتصال  ** با چو تو ناخوش عروس بدفعال 
  • روز رویت روی خاتونان تر  ** کیر زشتت شب بتر از کیر خر  315
  • هم‌چنان جمله نعیم این جهان  ** بس خوشست از دور پیش از امتحان 
  • می‌نماید در نظر از دور آب  ** چون روی نزدیک باشد آن سراب 
  • گنده پیرست او و از بس چاپلوس  ** خویش را جلوه کند چون نو عروس 
  • هین مشو مغرور آن گلگونه‌اش  ** نوش نیش‌آلوده‌ی او را مچش 
  • صبر کن کالصبر مفتاح الفرج  ** تا نیفتی چون فرج در صد حرج  320
  • آشکارا دانه پنهان دام او  ** خوش نماید ز اولت انعام او 
  • در بیان آنک این غرور تنها آن هندو را نبود بلک هر آدمیی به چنین غرور مبتلاست در هر مرحله‌ای الا من عصم الله 
  • چون بپیوستی بدان ای زینهار  ** چند نالی در ندامت زار زار 
  • نام میری و وزیری و شهی  ** در نهانش مرگ و درد و جان‌دهی 
  • بنده باش و بر زمین رو چون سمند  ** چون جنازه نه که بر گردن برند 
  • جمله را حمال خود خواهد کفور  ** چون سوار مرده آرندش به گور  325
  • بر جنازه هر که را بینی به خواب  ** فارس منصب شود عالی رکاب 
  • زانک آن تابوت بر خلقست بار  ** بار بر خلقان فکندند این کبار 
  • بار خود بر کس منه بر خویش نه  ** سروری را کم طلب درویش به 
  • مرکب اعناق مردم را مپا  ** تا نیاید نقرست اندر دو پا 
  • مرکبی را که آخرش تو ده دهی  ** که به شهری مانی و ویران‌دهی  330
  • ده دهش اکنون که چون شهرت نمود  ** تا نباید رخت در ویران گشود 
  • ده دهش اکنون که صد بستانت هست  ** تا نگردی عاجز و ویران‌پرست 
  • گفت پیغامبر که جنت از اله  ** گر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواه 
  • چون نخواهی من کفیلم مر ترا  ** جنت الماوی و دیدار خدا 
  • آن صحابی زین کفالت شد عیار  ** تا یکی روزی که گشته بد سوار  335