English    Türkçe    فارسی   

6
3124-3148

  • چون به هوش آمد بگفت ای کردگار  ** مجرمم بودم به خلق اومیدوار 
  • گرچه خواجه بس سخاوت کرده بود  ** هیچ آن کفو عطای تو نبود  3125
  • او کله بخشید و تو سر پر خرد  ** او قبا بخشید و تو بالا و قد 
  • او زرم داد و تو دست زرشمار  ** او ستورم داد و تو عقل سوار 
  • خواجه شمعم دادو تو چشم قریر  ** خواجه نقلم داد و تو طعمه‌پذیر 
  • او وظیفه داد و تو عمر و حیات  ** وعده‌اش زر وعده‌ی تو طیبات 
  • او وثاقم داد و تو چرخ و زمین  ** در وثاقت او و صد چون او سمین  3130
  • زر از آن تست زر او نافرید  ** نان از آن تست نان از تش رسید 
  • آن سخا و رحم هم تو دادیش  ** کز سخاوت می‌فزودی شادیش 
  • من مرورا قبله‌ی خود ساختم  ** قبله‌ساز اصل را انداختم 
  • ما کجا بودیم کان دیان دین  ** عقل می‌کارید اندر آب و طین 
  • چون همی کرد از عدم گردون پدید  ** وین بساط خاک را می‌گسترید  3135
  • ز اختران می‌ساخت او مصباح‌ها  ** وز طبایع قفل با مفتاح‌ها 
  • ای بسا بنیادها پنهان و فاش  ** مضمر این سقف کرد و این فراش 
  • آدم اصطرلاب اوصاف علوست  ** وصف آدم مظهر آیات اوست 
  • هرچه در وی می‌نماید عکس اوست  ** هم‌چو عکس ماه اندر آب جوست 
  • بر صطرلابش نقوش عنکبوت  ** بهر اوصاف ازل دارد ثبوت  3140
  • تا ز چرخ غیب وز خورشید روح  ** عنکبوتش درس گوید از شروح 
  • عنکبوت و این صطرلاب رشاد  ** بی‌منجم در کف عام اوفتاد 
  • انبیا را داد حق تنجیم این  ** غیب را چشمی بباید غیب‌بین 
  • در چه دنیا فتادند این قرون  ** عکس خود را دید هر یک چه درون 
  • از برون دان آنچ در چاهت نمود  ** ورنه آن شیری که در چه شد فرود  3145
  • برد خرگوشیش از ره کای فلان  ** در تگ چاهست آن شیر ژیان 
  • در رو اندر چاه کین از وی بکش  ** چون ازو غالب‌تری سر بر کنش 
  • آن مقلد سخره‌ی خرگوش شد  ** از خیال خویشتن پر جوش شد