English    Türkçe    فارسی   

6
3225-3249

  • این ازینجا گوید آن خباز را  ** این عمر را نان فروش ای نانبا  3225
  • چون شنید او هم عمر نان در کشید  ** پس فرستادت به دکان بعید 
  • کین عمر را نان ده ای انباز من  ** راز یعنی فهم کن ز آواز من 
  • او همت زان سو حواله می‌کند  ** هین عمر آمد که تا بر نان زند 
  • چون به یک دکان عمر بودی برو  ** در همه کاشان ز نان محروم شو 
  • ور به یک دکان علی گفتی بگیر  ** نان ازینجا بی‌حواله و بی‌زحیر  3230
  • احول دو بین چو بی‌بر شد ز نوش  ** احول ده بینی ای مادر فروش 
  • اندرین کاشان خاک از احولی  ** چون عمر می‌گرد چو نبوی علی 
  • هست احول را درین ویرانه دیر  ** گوشه گوشه نقل نو ای ثم خیر 
  • ور دو چشم حق‌شناس آمد ترا  ** دوست پر بین عرصه‌ی هر دو سرا 
  • وا رهیدی از حواله‌ی جا به جا  ** اندرین کاشان پر خوف و رجا  3235
  • اندرین جو غنچه دیدی یا شجر  ** هم‌چو هر جو تو خیالش ظن مبر 
  • که ترا از عین این عکس نقوش  ** حق حقیقت گردد و میوه‌فروش 
  • چشم ازین آب از حول حر می‌شود  ** عکس می‌بیند سد پر می‌شود 
  • پس به معنی باغ باشد این نه آب  ** پس مشو عریان چو بلقیس از حباب 
  • بار گوناگونست بر پشت خران  ** هین به یک چون این خران را تو مران  3240
  • بر یکی خر بار لعل و گوهرست  ** بر یکی خر بار سنگ و مرمرست 
  • بر همه جوها تو این حکمت مران  ** اندرین جو ماه بین عکسش مخوان 
  • آب خضرست این نه آب دام و دد  ** هر چه اندر روی نماید حق بود 
  • زین تگ جو ماه گوید من مهم  ** من نه عکسم هم‌حدیث و هم‌رهم 
  • اندرین جو آنچ بر بالاست هست  ** خواه بالا خواه در وی دار دست  3245
  • از دگر جوها مگیر این جوی را  ** ماه دان این پرتو مه‌روی را 
  • این سخن پایان ندارد آن غریب  ** بس گریست از درد خواجه شد کیب 
  • توزیع کردن پای‌مرد در جمله‌ی شهر تبریز و جمع شدن اندک چیز و رفتن آن غریب به تربت محتسب به زیارت و این قصه را بر سر گور او گفتن به طریق نوحه الی آخره 
  • واقعه‌ی آن وام او مشهور شد  ** پای مرد از درد او رنجور شد 
  • از پی توزیع گرد شهر گشت  ** از طمع می‌گفت هر جا سرگذشت