English    Türkçe    فارسی   

6
326-350

  • بر جنازه هر که را بینی به خواب  ** فارس منصب شود عالی رکاب 
  • زانک آن تابوت بر خلقست بار  ** بار بر خلقان فکندند این کبار 
  • بار خود بر کس منه بر خویش نه  ** سروری را کم طلب درویش به 
  • مرکب اعناق مردم را مپا  ** تا نیاید نقرست اندر دو پا 
  • مرکبی را که آخرش تو ده دهی  ** که به شهری مانی و ویران‌دهی  330
  • ده دهش اکنون که چون شهرت نمود  ** تا نباید رخت در ویران گشود 
  • ده دهش اکنون که صد بستانت هست  ** تا نگردی عاجز و ویران‌پرست 
  • گفت پیغامبر که جنت از اله  ** گر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواه 
  • چون نخواهی من کفیلم مر ترا  ** جنت الماوی و دیدار خدا 
  • آن صحابی زین کفالت شد عیار  ** تا یکی روزی که گشته بد سوار  335
  • تازیانه از کفش افتاد راست  ** خود فرو آمد ز کس آنرا نخواست 
  • آنک از دادش نیاید هیچ بد  ** داند و بی‌خواهشی خود می‌دهد 
  • ور به امر حق بخواهی آن رواست  ** آنچنان خواهش طریق انبیاست 
  • بد نماند چون اشارت کرد دوست  ** کفر ایمان شد چون کفر از بهر اوست 
  • هر بدی که امر او پیش آورد  ** آن ز نیکوهای عالم بگذرد  340
  • زان صدف گر خسته گردد نیز پوست  ** ده مده که صد هزاران در دروست 
  • این سخن پایان ندارد بازگرد  ** سوی شاه و هم‌مزاج بازگرد 
  • باز رو در کان چو زر ده‌دهی  ** تا رهد دستان تو از ده‌دهی 
  • صورتی را چون بدل ره می‌دهند  ** از ندامت آخرش ده می‌دهند 
  • توبه می‌آرند هم پروانه‌وار  ** باز نسیان می‌کشدشان سوی کار  345
  • هم‌چو پروانه ز دور آن نار را  ** نور دید و بست آن سو بار را 
  • چون بیامد سوخت پرش را گریخت  ** باز چون طفلان فتاد و ملح ریخت 
  • بار دیگر بر گمان طمع سود  ** خویش زد بر آتش آن شمع زود 
  • بار دیگر سوخت هم واپس بجست  ** باز کردش حرص دل ناسی و مست 
  • آن زمان کز سوختن وا می‌جهد  ** هم‌چو هندو شمع را ده می‌دهد  350