English    Türkçe    فارسی   

6
3408-3432

  • زین گنه کامد از آن نیکوخصال  ** ماند در زندان ز داور چند سال 
  • که چه تقصیر آمد از خورشید داد  ** تا تو چون خفاش افتی در سواد 
  • هین چه تقصیر آمد از بحر و سحاب  ** تا تو یاری خواهی از ریگ و سراب  3410
  • عام اگر خفاش طبعند و مجاز  ** یوسفا داری تو آخر چشم باز 
  • گر خفاشی رفت در کور و کبود  ** باز سلطان دیده را باری چه بود 
  • پس ادب کردش بدین جرم اوستاد  ** که مساز از چوب پوسیده عماد 
  • لیک یوسف را به خود مشغول کرد  ** تا نیاید در دلش زان حبس درد 
  • آن‌چنانش انس و مستی داد حق  ** که نه زندان ماند پیشش نه غسق  3415
  • نیست زندانی وحش‌تر از رحم  ** ناخوش و تاریک و پرخون و وخم 
  • چون گشادت حق دریچه سوی خویش  ** در رحم هر دم فزاید تنت بیش 
  • اندر آن زندان ز ذوق بی‌قیاس  ** خوش شکفت از غرس جسم تو حواس 
  • زان رحم بیرون شدن بر تو درشت  ** می‌گریزی از زهارش سوی پشت 
  • راه لذت از درون دان نه از برون  ** ابلهی دان جستن قصر و حصون  3420
  • آن یکی در کنج مسجد مست و شاد  ** وآن دگر در باغ ترش و بی‌مراد 
  • قصر چیزی نیست ویران کن بدن  ** گنج در ویرانیست ای میر من 
  • این نمی‌بینی که در بزم شراب  ** مست آنگه خوش شود کو شد خراب 
  • گرچه پر نقش است خانه بر کنش  ** گنج جو و از گنج آبادان کنش 
  • خانه‌ی پر نقش تصویر و خیال  ** وین صور چون پرده بر گنج وصال  3425
  • پرتو گنجست و تابش‌های زر  ** که درین سینه همی‌جوشد صور 
  • هم ز لطف و عکس آب با شرف  ** پرده شد بر روی آب اجزای کف 
  • هم ز لطف و جوش جان با ثمن  ** پرده‌ای بر روی جان شد شخص تن 
  • پس مثل بشنو که در افواه خاست  ** که اینچ بر ماست ای برادر هم ز ماست 
  • زین حجاب این تشنگان کف‌پرست  ** ز آب صافی اوفتاده دوردست  3430
  • آفتابا با چو تو قبله و امام  ** شب‌پرستی و خفاشی می‌کنیم 
  • سوی خود کن این خفاشان را مطار  ** زین خفاشیشان بخر ای مستجار