English    Türkçe    فارسی   

6
3857-3881

  • رو به من آرند مشتی حمزه‌خوار  ** چشم‌ها پر نطفه کف خایه‌فشار 
  • وانک ناموسیست خود از زیر زیر  ** غمزه دزدد می‌دهد مالش به کیر 
  • خانقه چون این بود بازار عام  ** چون بود خر گله و دیوان خام 
  • خر کجا ناموس و تقوی از کجا  ** خر چه داند خشیت و خوف و رجا  3860
  • عقل باشد آمنی و عدل‌جو  ** بر زن و بر مرد اما عقل کو 
  • ور گریزم من روم سوی زنان  ** هم‌چو یوسف افتم اندر افتتان 
  • یوسف از زن یافت زندان و فشار  ** من شوم توزیع بر پنجاه دار 
  • آن زنان از جاهلی بر من تنند  ** اولیاشان قصد جان من کنند 
  • نه ز مردان چاره دارم نه از زنان  ** چون کنم که نی ازینم نه از آن  3865
  • بعد از آن کودک به کوسه بنگریست  ** گفت او با آن دو مو از غم بریست 
  • فارغست از خشت و از پیکار خشت  ** وز چو تو مادرفروش کنک زشت 
  • بر زنخ سه چار مو بهر نمون  ** بهتر از سی خشت گرداگرد کون 
  • ذره‌ای سایه‌ی عنایت بهترست  ** از هزاران کوشش طاعت‌پرست 
  • زانک شیطان خشت طاعت بر کند  ** گر دو صد خشتست خود را ره کند  3870
  • خشت اگر پرست بنهاده‌ی توست  ** آن دو سه مو از عطای آن سوست 
  • در حقیقت هر یکی مو زان کهیست  ** کان امان‌نامه‌ی صله‌ی شاهنشهیست 
  • تو اگر صد قفل بنهی بر دری  ** بر کند آن جمله را خیره‌سری 
  • شحنه‌ای از موم اگر مهری نهد  ** پهلوانان را از آن دل بشکهد 
  • آن دو سه تار عنایت هم‌چو کوه  ** سد شد چون فر سیما در وجوه  3875
  • خشت را مگذار ای نیکوسرشت  ** لیک هم آمن مخسپ از دیو زشت 
  • رو دو تا مو زان کرم با دست آر  ** وانگهان آمن بخسپ و غم مدار 
  • نوم عالم از عبادت به بود  ** آنچنان علمی که مستنبه بود 
  • آن سکون سابح اندر آشنا  ** به ز جهد اعجمی با دست و پا 
  • اعجمی زد دست و پا و غرق شد  ** می‌رود سباح ساکن چون عمد  3880
  • علم دریاییست بی‌حد و کنار  ** طالب علمست غواص بحار