English    Türkçe    فارسی   

6
3938-3962

  • عقل کو عقل دگر را سخره کرد  ** مهره زو دارد ویست استاد نرد 
  • چند سیلی بر سرش زد گفت گیر  ** در کشید از بیم سیلی آن زحیر 
  • مست گشت و شاد و خندان شد چو باغ  ** در ندیمی و مضاحک رفت و لاغ  3940
  • شیرگیر و خوش شد انگشتک بزد  ** سوی مبرز رفت تا میزک کند 
  • یک کنیزک بود در مبرز چو ماه  ** سخت زیبا و ز قرناقان شاه 
  • چون بدید او را دهانش باز ماند  ** عقل رفت و تن ستم‌پرداز ماند 
  • عمرها بوده عزب مشتاق و مست  ** بر کنیزک در زمان در زد دو دست 
  • بس طپید آن دختر و نعره فراشت  ** بر نیامد با وی و سودی نداشت  3945
  • زن به دست مرد در وقت لقا  ** چون خمیر آمد به دست نانبا 
  • بسرشد گاهیش نرم و گه درشت  ** زو بر آرد چاق چاقی زیر مشت 
  • گاه پهنش واکشد بر تخته‌ای  ** درهمش آرد گهی یک لخته‌ای 
  • گاه در وی ریزد آب و گه نمک  ** از تنور و آتشش سازد محک 
  • این چنین پیچند مطلوب و طلوب  ** اندرین لعبند مغلوب و غلوب  3950
  • این لعب تنها نه شو را با زنست  ** هر عشیق و عاشقی را این فنست 
  • از قدیم و حادث و عین و عرض  ** پیچشی چون ویس و رامین مفترض 
  • لیک لعب هر یکی رنگی دگر  ** پیچش هر یک ز فرهنگی دگر 
  • شوی و زن را گفته شد بهر مثال  ** که مکن ای شوی زن را بد گسیل 
  • آن شب گردک نه ینگا دست او  ** خوش امانت داد اندر دست تو  3955
  • کانچ با او تو کنی ای معتمد  ** از بد و نیکی خدا با تو کند 
  • حاصل این‌جا این فقیه از بی‌خودی  ** نه عفیفی ماندش و نه زاهدی 
  • آن فقیه افتاد بر آن حورزاد  ** آتش او اندر آن پنبه فتاد 
  • جان به جان پیوست و قالب‌ها چخید  ** چون دو مرغ سربریده می‌طپید 
  • چه سقایه چه ملک چه ارسلان  ** چه حیا چه دین چه بیم و خوف جان  3960
  • چشمشان افتاده اندر عین و غین  ** نه حسن پیداست این‌جا نه حسین 
  • شد دراز و کو طریق بازگشت  ** انتظار شاه هم از حد گذشت