English    Türkçe    فارسی   

6
425-449

  • چون بکاری جو نروید غیر جو  ** قرض تو کردی ز که خواهد گرو  425
  • جرم خود را بر کسی دیگر منه  ** هوش و گوش خود بدین پاداش ده 
  • جرم بر خود نه که تو خود کاشتی  ** با جزا و عدل حق کن آشتی 
  • رنج را باشد سبب بد کردنی  ** بد ز فعل خود شناس از بخت نی 
  • آن نظر در بخت چشم احوال کند  ** کلب را کهدانی و کاهل کند 
  • متهم کن نفس خود را ای فتی  ** متهم کم کن جزای عدل را  430
  • توبه کن مردانه سر آور به ره  ** که فمن یعمل بمثقال یره 
  • در فسون نفس کم شو غره‌ای  ** که آفتاب حق نپوشد ذره‌ای 
  • هست این ذرات جسمی ای مفید  ** پیش این خورشید جسمانی پدید 
  • هست ذرات خواطر و افتکار  ** پیش خورشید حقایق آشکار 
  • حکایت آن صیادی کی خویشتن در گیاه پیچیده بود و دسته‌ی گل و لاله را کله‌وار به سر فرو کشیده تا مرغان او را گیاه پندارند و آن مرغ زیرک بوی برد اندکی کی این آدمیست کی برین شکل گیاه ندیدم اما هم تمام بوی نبرد به افسون او مغرور شد زیرا در ادراک اول قاطعی نداشت در ادراک مکر دوم قاطعی داشت و هو الحرص و الطمع لا سیما عند فرط الحاجة و الفقر قال النبی صلی الله علیه و سلم کاد الفقر ان یکون کفرا 
  • رفت مرغی در میان مرغزار  ** بود آنجا دام از بهر شکار  435
  • دانه‌ی چندی نهاده بر زمین  ** وآن صیاد آنجا نشسته در کمین 
  • خویشتن پیچیده در برگ و گیاه  ** تا در افتد صید بیچاره ز راه 
  • مرغک آمد سوی او از ناشناخت  ** پس طوافی کرد و پیش مرد تاخت 
  • گفت او را کیستی تو سبزپوش  ** در بیابان در میان این وحوش 
  • گفت مرد زاهدم من منقطع  ** با گیاهی گشتم اینجا مقتنع  440
  • زهد و تقوی را گزیدم دین و کیش  ** زانک می‌دیدم اجل را پیش خویش 
  • مرگ همسایه مرا واعظ شده  ** کسب و دکان مرا برهم زده 
  • چون به آخر فرد خواهم ماندن  ** خو نباید کرد با هر مرد و زن 
  • رو بخواهم کرد آخر در لحد  ** آن به آید که کنم خو با احد 
  • چو زنخ را بست خواهند ای صنم  ** آن به آید که زنخ کمتر زنم  445
  • ای بزربفت و کمر آموخته  ** آخرستت جامه‌ی نادوخته 
  • رو به خاک آریم کز وی رسته‌ایم  ** دل چرا در بی‌وفایان بسته‌ایم 
  • جد و خویشانمان قدیمی چار طبع  ** ما به خویشی عاریت بستیم طمع 
  • سالها هم‌صحبتی و هم‌دمی  ** با عناصر داشت جسم آدمی