English    Türkçe    فارسی   

6
4553-4577

  • بعد سالی باز جوحی از محن  ** رو به زن کرد و بگفت ای چست زن 
  • آن وظیفه‌ی پار را تجدید کن  ** پیش قاضی از گله‌ی من گو سخن 
  • زن بر قاضی در آمد با زنان  ** مر زنی را کرد آن زن ترجمان  4555
  • تا بنشناسد ز گفتن قاضیش  ** یاد ناید از بلای ماضیش 
  • هست فتنه غمره‌ی غماز زن  ** لیک آن صدتو شود ز آواز زن 
  • چون نمی‌توانست آوازی فراشت  ** غمزه‌ی تنهای زن سودی نداشت 
  • گفت قاضی رو تو خصمت را بیار  ** تا دهم کار ترا با او قرار 
  • جوحی آمد قاضیش نشناخت زود  ** کو به وقت لقیه در صندوق بود  4560
  • زو شنیده بود آواز از برون  ** در شری و بیع و در نقص و فزون 
  • گفت نفقه‌ی زن چرا ندهی تمام  ** گفت از جان شرع را هستم غلام 
  • لیک اگر میرم ندارم من کفن  ** مفلس این لعبم و شش پنج زن 
  • زین سخن قاضی مگر بشناختش  ** یاد آورد آن دغل وان باختش 
  • گفت آن شش پنج با من باختی  ** پار اندر شش درم انداختی  4565
  • نوبت من رفت امسال آن قمار  ** با دگر کس باز دست از من بدار 
  • از شش و از پنج عارف گشت فرد  ** محترز گشتست زین شش پنج نرد 
  • رست او از پنج حس و شش جهت  ** از ورای آن همه کرد آگهت 
  • شد اشاراتش اشارات ازل  ** جاوز الاوهام طرا و اعتزل 
  • زین چه شش گوشه گر نبود برون  ** چون بر آرد یوسفی را از درون  4570
  • واردی بالای چرخ بی ستن  ** جسم او چون دلو در چه چاره کن 
  • یوسفان چنگال در دلوش زده  ** رسته از چاه و شه مصری شده 
  • دلوهای دیگر از چه آب‌جو  ** دلو او فارغ ز آب اصحاب‌جو 
  • دلوها غواص آب از بهر قوت  ** دلو او قوت و حیات جان حوت 
  • دلوها وابسته‌ی چرخ بلند  ** دلو او در اصبعین زورمند  4575
  • دلو چه و حبل چه و چرخ چی  ** این مثال بس رکیکست ای اچی 
  • از کجا آرم مثالی بی‌شکست  ** کفو آن نه آید و نه آمدست