English    Türkçe    فارسی   

6
4622-4646

  • تا به دریا سیر اسپ و زین بود  ** بعد ازینت مرکب چوبین بود 
  • مرکب چوبین به خشکی ابترست  ** خاص آن دریاییان را رهبرست 
  • این خموشی مرکب چوبین بود  ** بحریان را خامشی تلقین بود 
  • هر خموشی که ملولت می‌کند  ** نعره‌های عشق آن سو می‌زند  4625
  • تو همی‌گویی عجب خامش چراست  ** او همی‌گوید عجب گوشش کجاست 
  • من ز نعره کر شدم او بی‌خبر  ** تیزگوشان زین سمر هستند کر 
  • آن یکی در خواب نعره می‌زند  ** صد هزاران بحث و تلقین می‌کند 
  • این نشسته پهلوی او بی‌خبر  ** خفته خود آنست و کر زان شور و شر 
  • وان کسی کش مرکب چوبین شکست  ** غرقه شد در آب او خود ماهیست  4630
  • نه خموشست و نه گویا نادریست  ** حال او را در عبارت نام نیست 
  • نیست زین دو هر دو هست آن بوالعجب  ** شرح این گفتن برونست از ادب 
  • این مثال آمد رکیک و بی‌ورود  ** لیک در محسوس ازین بهتر نبود 
  • متوفی شدن بزرگین از شه‌زادگان و آمدن برادر میانین به جنازه‌ی برادر کی آن کوچکین صاحب‌فراش بود از رنجوری و نواختن پادشاه میانین را تا او هم لنگ احسان شد ماند پیش پادشاه صد هزار از غنایم غیبی و غنی بدو رسید از دولت و نظر آن شاه مع تقریر بعضه 
  • کوچکین رنجور بود و آن وسط  ** بر جنازه‌ی آن بزرگ آمد فقط 
  • شاه دیدش گفت قاصد کین کیست  ** که از آن بحرست و این هم ماهیست  4635
  • پس معرف گفت پور آن پدر  ** این برادر زان برادر خردتر 
  • شه نوازیدش که هستی یادگار  ** کرد او را هم بدان پرسش شکار 
  • از نواز شاه آن زار حنیذ  ** در تن خود غیر جان جانی بدیذ 
  • در دل خود دید عالی غلغله  ** که نیابد صوفی آن در صد چله 
  • عرصه و دیوار و کوه سنگ‌بافت  ** پیش او چون نار خندان می‌شکافت  4640
  • ذره ذره پیش او هم‌چون قباب  ** دم به دم می‌کرد صدگون فتح باب 
  • باب گه روزن شدی گاه شعاع  ** خاک گه گندم شدی و گاه صاع 
  • در نظرها چرخ بس کهنه و قدید  ** پیش چشمش هر دمی خلق جدید 
  • روح زیبا چونک وا رست از جسد  ** از قضا بی شک چنین چشمش رسد 
  • صد هزاران غیب پیشش شد پدید  ** آنچ چشم محرمان بیند بدید  4645
  • آنچ او اندر کتب بر خوانده بود  ** چشم را در صورت آن بر گشود