English    Türkçe    فارسی   

6
4630-4654

  • وان کسی کش مرکب چوبین شکست  ** غرقه شد در آب او خود ماهیست  4630
  • نه خموشست و نه گویا نادریست  ** حال او را در عبارت نام نیست 
  • نیست زین دو هر دو هست آن بوالعجب  ** شرح این گفتن برونست از ادب 
  • این مثال آمد رکیک و بی‌ورود  ** لیک در محسوس ازین بهتر نبود 
  • متوفی شدن بزرگین از شه‌زادگان و آمدن برادر میانین به جنازه‌ی برادر کی آن کوچکین صاحب‌فراش بود از رنجوری و نواختن پادشاه میانین را تا او هم لنگ احسان شد ماند پیش پادشاه صد هزار از غنایم غیبی و غنی بدو رسید از دولت و نظر آن شاه مع تقریر بعضه 
  • کوچکین رنجور بود و آن وسط  ** بر جنازه‌ی آن بزرگ آمد فقط 
  • شاه دیدش گفت قاصد کین کیست  ** که از آن بحرست و این هم ماهیست  4635
  • پس معرف گفت پور آن پدر  ** این برادر زان برادر خردتر 
  • شه نوازیدش که هستی یادگار  ** کرد او را هم بدان پرسش شکار 
  • از نواز شاه آن زار حنیذ  ** در تن خود غیر جان جانی بدیذ 
  • در دل خود دید عالی غلغله  ** که نیابد صوفی آن در صد چله 
  • عرصه و دیوار و کوه سنگ‌بافت  ** پیش او چون نار خندان می‌شکافت  4640
  • ذره ذره پیش او هم‌چون قباب  ** دم به دم می‌کرد صدگون فتح باب 
  • باب گه روزن شدی گاه شعاع  ** خاک گه گندم شدی و گاه صاع 
  • در نظرها چرخ بس کهنه و قدید  ** پیش چشمش هر دمی خلق جدید 
  • روح زیبا چونک وا رست از جسد  ** از قضا بی شک چنین چشمش رسد 
  • صد هزاران غیب پیشش شد پدید  ** آنچ چشم محرمان بیند بدید  4645
  • آنچ او اندر کتب بر خوانده بود  ** چشم را در صورت آن بر گشود 
  • از غبار مرکب آن شاه نر  ** یافت او کحل عزیزی در بصر 
  • برچنین گلزار دامن می‌کشید  ** جزو جزوش نعره زن هل من مزید 
  • گلشنی کز بقل روید یک دمست  ** گلشنی کز عقل روید خرمست 
  • گلشنی کز گل دمد گردد تباه  ** گلشنی کز دل دمد وافر حتاه  4650
  • علم‌های با مزه‌ی دانسته‌مان  ** زان گلستان یک دو سه گل‌دسته دان 
  • زان زبون این دو سه گل دسته‌ایم  ** که در گلزار بر خود بسته‌ایم 
  • آن‌چنان مفتاح‌ها هر دم بنان  ** می‌فتد ای جان دریغا از بنان 
  • ور دمی هم فارغ آرندت ز نان ** گرد چادر گردی و عشق زنان