English    Türkçe    فارسی   

6
4693-4717

  • ز آنک مامورم امیر خود نیم  ** من چو تو غافل ز شاه خود کیم 
  • گر سلیمان‌وار بودی حال تو  ** چون سلیمان گشتمی حمال تو 
  • عاریه‌ستم گشتمی ملک کفت  ** کردمی بر راز خود من واقفت  4695
  • لیک چون تو یاغیی من مستعار  ** می‌کنم خدمت ترا روزی سه چار 
  • پس چو عادت سرنگونی‌ها دهم  ** ز اسپه تو یاغیانه بر جهم 
  • تا به غیب ایمان تو محکم شود  ** آن زمان که ایمانت مایه‌ی غم شود 
  • آن زمان خود جملگان مؤمن شوند  ** آن زمان خود سرکشان بر سر دوند 
  • آن زمان زاری کنند و افتقار  ** هم‌چو دزد و راه‌زن در زیر دار  4700
  • لیک گر در غیب گردی مستوی  ** مالک دارین و شحنه‌ی خود توی 
  • شحنگی و پادشاهی مقیم  ** نه دو روزه و مستعارست و سقیم 
  • رستی از بیگار و کار خود کنی  ** هم تو شاه و هم تو طبل خود زنی 
  • چون گلو تنگ آورد بر ما جهان  ** خاک خوردی کاشکی حلق و دهان 
  • این دهان خود خاک‌خواری آمدست  ** لیک خاکی را که آن رنگین شدست  4705
  • این کباب و این شراب و این شکر  ** خاک رنگینست و نقشین ای پسر 
  • چونک خوردی و شد آن لحم و پوست  ** رنگ لحمش داد و این هم خاک کوست 
  • هم ز خاکی بخیه بر گل می‌زند  ** جمله را هم باز خاکی می‌کند 
  • هندو و قفچاق و رومی و حبش  ** جمله یک رنگ‌اند اندر گور خوش 
  • تا بدانی کان همه رنگ و نگار  ** جمله روپوشست و مکر و مستعار  4710
  • رنگ باقی صبغة الله است و بس  ** غیر آن بر بسته دان هم‌چون جرس 
  • رنگ صدق و رنگ تقوی و یقین  ** تا ابد باقی بود بر عابدین 
  • رنگ شک و رنگ کفران و نفاق  ** تا ابد باقی بود بر جان عاق 
  • چون سیه‌رویی فرعون دغا  ** رنگ آن باقی و جسم او فنا 
  • برق و فر روی خوب صادقین  ** تن فنا شد وان به جا تو یومن دین  4715
  • زشت آن زشتست و خوب آن خوب و بس  ** دایم آن ضحاک و این اندر عبس 
  • خاک را رنگ و فن و سنگی دهد  ** طفل‌خویان را بر آن جنگی دهد