English    Türkçe    فارسی   

6
4718-4742

  • از خمیری اشتر وشیری پزند  ** کودکان از حرص آن کف می‌گزند 
  • شیر و اشتر نان شود اندر دهان  ** در نگیرد این سخن با کودکان 
  • کودک اندر جهل و پندار و شکیست  ** شکر باری قوت او اندکیست  4720
  • طفل را استیزه و صد آفتست  ** شکر این که بی‌فن و بی‌قوتست 
  • وای ازین پیران طفل ناادیب  ** گشته از قوت بلای هر رقیب 
  • چون سلاح و جهل جمع آید به هم  ** گشت فرعونی جهان‌سوز از ستم 
  • شکر کن ای مرد درویش از قصور  ** که ز فرعونی رهیدی وز کفور 
  • شکر که مظلومی و ظالم نه‌ای  ** آمن از فرعونی و هر فتنه‌ای  4725
  • اشکم تی لاف اللهی نزد  ** که آتشش را نیست از هیزم مدد 
  • اشکم خالی بود زندان دیو  ** کش غم نان مانعست از مکر و ریو 
  • اشکم پر لوت دان بازار دیو  ** تاجران دیو را در وی غریو 
  • تاجران ساحر لاشی‌فروش  ** عقل‌ها را تیره کرده از خروش 
  • خم روان کرده ز سحری چون فرس  ** کرده کرباسی ز مهتاب و غلس  4730
  • چون بریشم خاک را برمی‌تنند  ** خاک در چشم ممیز می‌زنند 
  • چندلی را رنگ عودی می‌دهند  ** بر کلوخیمان حسودی می‌دهند 
  • پاک آنک خاک را رنگی دهد  ** هم‌چو کودکمان بر آن جنگی دهد 
  • دامنی پر خاک ما چون طفلکان  ** در نظرمان خاک هم‌چون زر کان 
  • طفل را با بالغان نبود مجال  ** طفل را حق کی نشاند با رجال  4735
  • میوه گر کهنه شود تا هست خام  ** پخته نبود غوره گویندش به نام 
  • گر شود صدساله آن خام ترش  ** طفل و غوره‌ست او بر هر تیزهش 
  • گرچه باشد مو و ریش او سپید  ** هم در آن طفلی خوفست و امید 
  • که رسم یا نارسیده مانده‌ام  ** ای عجب با من کند کرم آن کرم 
  • با چنین ناقابلی و دوریی  ** بخشد این غوره‌ی مرا انگوریی  4740
  • نیستم اومیدوار از هیچ سو  ** وان کرم می‌گویدم لا تیاسوا 
  • دایما خاقان ما کردست طو  ** گوشمان را می‌کشد لا تقنطوا