English    Türkçe    فارسی   

6
578-602

  • او ندارد خواب و خور چون آفتاب  ** روحها را می‌کند بی‌خورد و خواب 
  • که بیا من باش یا هم‌خوی من  ** تا ببینی در تجلی روی من 
  • ور ندیدی چون چنین شیدا شدی  ** خاک بودی طالب احیا شدی  580
  • گر ز بی‌سویت ندادست او علف  ** چشم جانت چون بماندست آن طرف 
  • گربه بر سوراخ زان شد معتکف  ** که از آن سوراخ او شد معتلف 
  • گربه‌ی دیگر همی‌گردد به بام  ** کز شکار مرغ یابید او طعام 
  • آن یکی را قبله شد جولاهگی  ** وآن یکی حارس برای جامگی 
  • وان یکی بی‌کار و رو در لامکان  ** که از آن سو دادیش تو قوت جان  585
  • کار او دارد که حق را شد مرید  ** بهر کار او ز هر کاری برید 
  • دیگران چون کودکان این روز چند  ** تا شب ترحال بازی می‌کنند 
  • خوابناکی کو ز یقظت می‌جهد  ** دایه‌ی وسواس عشوه‌ش می‌دهد 
  • رو بخسپ ای جان که نگذاریم ما  ** که کسی از خواب بجهاند ترا 
  • هم تو خود را بر کنی از بیخ خواب  ** هم‌چو تشنه که شنود او بانک آب  590
  • بانگ آبم من به گوش تشنگان  ** هم‌چو باران می‌رسم از آسمان 
  • بر جه ای عاشق برآور اضطراب  ** بانگ آب و تشنه و آنگاه خواب 
  • حکایت آن عاشق کی شب بیامد بر امید وعده‌ی معشوق بدان وثاقی کی اشارت کرده بود و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود معشوق آمد بهر انجاز وعده او را خفته یافت جیبش پر جوز کرد و او را خفته گذاشت و بازگشت 
  • عاشقی بودست در ایام پیش  ** پاسبان عهد اندر عهد خویش 
  • سالها در بند وصل ماه خود  ** شاهمات و مات شاهنشاه خود 
  • عاقبت جوینده یابنده بود  ** که فرج از صبر زاینده بود  595
  • گفت روزی یار او که امشب بیا  ** که بپختم از پی تو لوبیا 
  • در فلان حجره نشین تا نیم‌شب  ** تا بیایم نیم‌شب من بی طلب 
  • مرد قربان کرد و نانها بخش کرد  ** چون پدید آمد مهش از زیر گرد 
  • شب در آن حجره نشست آن گرمدار  ** بر امید وعده‌ی آن یار غار 
  • بعد نصف اللیل آمد یار او  ** صادق الوعدانه آن دلدار او  600
  • عاشق خود را فتاده خفته دید  ** اندکی از آستین او درید 
  • گردگانی چندش اندر جیب کرد  ** که تو طفلی گیر این می‌باز نرد