English    Türkçe    فارسی   

4
821-845

  • قلب چون آمد سیه شد در زمان ** زر در آمد شد زری او عیان
  • دست و پا انداخت زر در بوته خوش ** در رخ آتش همی خندد رگش
  • جسم ما روپوش ما شد در جهان ** ما چو دریا زیر این که در نهان
  • شاه دین را منگر ای نادان بطین ** کین نظر کردست ابلیس لعین
  • کی توان اندود این خورشید را ** با کف گل تو بگو آخر مرا 825
  • گر بریزی خاک و صد خاکسترش ** بر سر نور او برآید بر سرش
  • که کی باشد کو بپوشد روی آب ** طین کی باشد کو بپوشد آفتاب
  • خیز بلقیسا چو ادهم شاه‌وار ** دود ازین ملک دو سه روزه بر آر
  • باقی قصه‌ی ابراهیم ادهم قدس‌الله سره
  • بر سر تختی شنید آن نیک‌نام ** طقطقی و های و هویی شب ز بام
  • گامهای تند بر بام سرا ** گفت با خود این چنین زهره کرا 830
  • بانگ زد بر روزن قصر او که کیست ** این نباشد آدمی مانا پریست
  • سر فرو کردند قومی بوالعجب ** ما همی گردیم شب بهر طلب
  • هین چه می‌جویید گفتند اشتران ** گفت اشتر بام بر کی جست هان
  • پس بگفتندش که تو بر تخت جاه ** چون همی جویی ملاقات اله
  • خود همان بد دیگر او را کس ندید ** چون پری از آدمی شد ناپدید 835
  • معنی‌اش پنهان و او در پیش خلق ** خلق کی بینند غیر ریش و دلق
  • چون ز چشم خویش و خلقان دور شد ** هم‌چو عنقا در جهان مشهور شد
  • جان هر مرغی که آمد سوی قاف ** جمله‌ی عالم ازو لافند لاف
  • چون رسید اندر سبا این نور شرق ** غلغلی افتاد در بلقیس و خلق
  • روحهای مرده جمله پر زدند ** مردگان از گور تن سر بر زدند 840
  • یک دگر را مژده می‌دادند هان ** نک ندایی می‌رسد از آسمان
  • زان ندا دینها همی‌گردند گبز ** شاخ و برگ دل همی گردند سبز
  • از سلیمان آن نفس چون نفخ صور ** مردگان را وا رهانید از قبور
  • مر ترا بادا سعادت بعد ازین ** این گذشت الله اعلم بالیقین
  • بقیه‌ی قصه‌ی اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان علیه‌السلام آل بلقیس را هر یکی را اندر خور خود و مشکلات دین و دل او و صید کردن هر جنس مرغ ضمیری به صفیر آن جنس مرغ و طعمه‌ی او
  • قصه گویم از سبا مشتاق‌وار ** چون صبا آمد به سوی لاله‌زار 845